خورشید هم چنان تابان میدرخشد و آغاز جشنواره کن نزدیک است. از 16 تا 27 ماه می میلادی سال جاری ( کمتر از یک هفته دیگر ) فستیوالی که مهمترین گردهمآیی سینمایی جهان محسوب میشود کار خود را آغاز میکند و بار دیگر، هر چند از دور شاهد ارائه برترین آثار سینمایی گوشه و کنار جهان در سواحل کن هستیم. درباره اهمیت کن و حواشی جشنواره امسال به وفور نوشتهاند. بنابراین کوشش میکنم در اینجا فقط به معرفی شوالیههای این نبرد دیدنی بپردازم؛ به کارگردانان و فیلمهای بخش مسابقه که اصولا جذابترین و مهمترین بخش جشنواره هستند. حساسیت برانگیزتربن نکته در این بین همان «60امین دوره» است که به صرف یک «صفر» تنور رقابت را داغتر کرده. بی هیچ حرف پیش به سراغ فیلمها و کارگردانان آنها میروم. نخستین سلحشور؛ ونگ کار وای «به اندازه دو فیلم قبلیاش کامل نیست، زمانی برای کامل بودن نداشتیم». این را داریوش خنجی فیلمبردار ایرانیالاصل آخرین فیلم ونگ کار وای به نیویورک تایمز میگوید. درست برخلاف 2046، که آماده شدنش پنج سال به طول انجامید «شبهای قرهقاط من» در هفت هفته فیلمبردای شد. از عنوان آن تعجب نکنید چون قرهقاط میوهای است که از آن شیرینی پای هم تهیه میشود و وقتی در فیلم، نورا جونز (خواننده معروف و دختر راوی شانکار) وارد رستوران جود لاو میشود و همین شیرینی پای را سفارش میدهد رازی را فاش میگوید که پس از ناپدید شدن نورا جونز، جود لاو را به دنبال یافتن خود در جادهها میکشاند. پیشتر اعلام شده بود که ونگ کار وای قرار است «خانمی از شانگهای» را با بازی نیکول کیدمن بسازد (این پروژه ربطی به فیلم معروف اورسن ولز با همین نام ندارد) اما گویا خانم کیدمن از حضور در آن اجتناب کرده و پروژه به هم خورده . مکانها و داستان تکمیلی «شبهای…» نیز حین بررسیها و بازدیدها از نیویورک در سال قبل برای ساختن همین پروژه حاصل شد. البته پس از قطعی شدن پروژه « شبهای…» و پیوستن داریوش خنجی به جای کریستوفر دویل (فیلمبردار همیشگی ونگ کار وای که این روزها در هالیوود بسیار پرکار است) تمام لوکیشنها و جزییات این فیلم جادهای، به صورت دو نفره توس کارگردان و فیلمبردار کنترل شد تا به این ترتیب ونگ کار وای اولین فیلم انگلیسی زبان خود را در آمریکا بسازد. او اعلام کرده که این نوع فیلم ساختن مثل این است که یک گروه موسیقی راک ( برای اجرای برنامه) به تور برود. داستان اولیه «شبهای…» از فیلمی با عنوان «در حال و هوای عشق2001» ـ با بازی همان بازیگران «در حال و هوای عشق» ـ نشئت میگیرد که فقط یکبار در کن 2001 به نمایش درآمد. پس از آن او فقط پنج سال وقت صرف ساختن «2046» کرد و در سال گذشته هم ریاست هیئت داوران کن را در بخش مسابقه به عهده داشت. باید دید فیلم آخر او که در آن ناتالی پورتمن، ریچل وایز و دیوید استراثرن هم بازی میکنند میتواند نخل طلا را برای اولین بار نصیبش کند. هر چه نباشد او اولین آسیایی است که فیلمش قرار است به عنوان افتتاحیه به نمایش درآید. نبرد در بهشت؛ فاتح آکین کارگردان تحسین شده فیلم «شاخ به شاخ» (Head-0n) ، با یکی دیگر از فیلمهای فراملیاش به کن آمده است. او که در کنار سیلان جیلان طلایه داران سینمای نوین ترکیه محسوب میشوند در «لبه بهشت» باز به سراغ داستانی از مهاجران ترک ساکن آلمان رفته و البته این بار از اسطوره بازیگری آلمان، هانا شیگولا، هم استفاده کرده است. فیلم داستان رابطه شگننده شش نفر است که در پس از زمینهای از اوضاع اجتماعی و سیاسی امروز ترکها بیان میشود. بازگشت؛ آندری زویگانیتسف زویگانیتسف را دیگر همه میشناسند، «بازگشت» او هم در جشنواره فجر به نمایش درآمد و هم پس از آن از تلویزیون پخش شد. فیلم جدید او «رایحه سنگ» نام دارد که با عنوان بینالمللی «تبعید» در کن به نمایش در میآید. فیلم کاملا در سکوت خبری ساخته شد و تنها میدانیم که داستان آن درباره روابط یک زن و شوهر است که نقش زن را ماریا بونوی معروف سوئدی بازی میکند و برای ایفای این نقش روسی آموخته است. همه انتظار میکشند تا شاهکار جدیدی از این استاد روس ببینند. بد خو ؛ کیم کی دوک کارگردان «بهار، تابستان، پاییز، زمستان… و بهار» ، تنها کسی است که از بین سازندگان فیلم های موسوم به پالپ آسیایی به کن آمده است. چهاردهمین فیلم او «نفس» ، یکی دیگر از همان فیلمهای منکوب کننده افراطی است. او که به قول خودش تا به حال سعی داشته مرزهای خشونت و افراطیگری را درنوردد و تا جایی که امکان دارد آنها را گسترش دهد، این بار به سراغ داستان زنی مجسمهساز رفته که در زندگی زناشوییاش با همسر و دخترش، در آپارتمانی در سئول، دچار کسالت شده است، حین یکی از همان دعواهای زن و شوهری مرسوم، او تصویر مردی را در تلویزیون میبیند که یک محکوم به مرگ است و در زندان سعی کرده با دسته مسواک خودکشی کند اما موفق نشده و به جای آن تکلمش را از دست داده است. همان شب او یک تاکسی میگیرد و به زندان میرود و صبح به ترفندی مرد را ملاقات میکند. او که در زندگی زناشویی با شوهرش کلامی حرف نمیزده، اینجا یکسره دهان است، و مرد زندانی یکسره گوش. این ملاقاتها ادامه مییابد و او برای مرد زندانی چهار فصل را به عنوان هدیه میبرد، با گذر فصلها او اتاق ملاقاتشان در زندان را به هیئت آن فصل در میآورد، در این بین شوهر پرگوی او هم هست که میخواهد ازدواجشان را حفظ کند. گفته میشود که کیم کی دوک فیلم را در 10 جلسه فیلمبرداری کرده است، باید دید او در این لوکیشن محدود چه کرده است. هر چند که اگر سکانس به یادماندنی زندان را در «بد خو» به یاد آورید میتوانید حدس بزنید که او چه شگردهایی به کار بسته است. شقایق نورماندی، دو فیلم فرانسوی از 1987 ، یعنی پس از «زیر آفتاب شیطان» موریس پیالا، تا به حال دیگر نخل طلا در خانه نمانده است! البته در نظر بگیرید که زوال سینمای فرانسه در این سالها کاملا آشکار است و دیگر دوران غولهای فرانسوی به سر رسیده است. امسال سه فیلم فرانسوی در بخش مسابقه حضور دارند که به کاترین بریا در بخشی جداگانه میپردازیم. «آوازهای عاشقانه» نام سومین اثر کریستف اونوره است که از او به عنوان استعدادی نامتعارف در سینمای امروز فرانسه یاد میکنند. فیلم یک موزیکال کمدی است که لویی گارل و لودوین ساینیه در آن به ایفای نقش پرداختهاند. کریستف اونوره غیر از کارگردانی، نمایشنامه نویس و نویسنده کتب کودکان است و این چند رشتهای بودن او را تبدل به شخصیتی نامتعارف کرده است. جولیان اشنابل، کارگردان اثر تحسین شده «وقتی شب فرو میافتد» است، همان فیلمی که خاویر باردم در آن نقش رینالذو آرناس، نویسنده کوبایی را بازی کرد و به خاطرش از جشنواره ونیز جایزه بازیگری گرفت. او این بار هم به سراغ یک زندگینامه دیگر رفته است؛ زندگینامه ژان دومینیک باوبی، سردبیر مجله اله (Elle) فرانسه که در 43 سالگی دچار عارضهای شد موسوم به سندروم محبس. او که همه بدنش جز چشم چپ فلج شده بود، فقط میتوانست پلک بزند، در این وضعیت او تصمیم میگیرد کتاب بنویسد، برای نوشتن هر کلمه، کلیه حروف الفبا را جلوی او به نمایش میگذاشتند و او با پلک زدن حروفش را انتخاب میکرد. هر کلمه برایش بیش از دو دقیقه طول میکشید و در کل بالغ بر 200000 بار پلک زد. کتاب بسیار پرفروش شد و نقدهای مثبتی هم گرفت. حالا اشنابل از زاویه دنیای باوبی به سراغ قصههای ذهنی او رفته است. فیلم «ماسک تنفس و پروانه» نام دارد. آخرین روزهای سوفی شول؛ اولریش زیدل اولریش زیدل، کارگردان نو آمده اتریشی با فیلم «صادرات/واردات» در کن شرکت کرده است ، او پیشتر فیلم Hundstage را ساخته که جایزه ویژه هیئت داوران را از ونیز دریافت کرده است. در فیلم جدیدش ماریا هوفشتاتر نقش اصلی را بازی میکند که بازی روانش را در «آخرین روزهای سوفی شول» و «زمانه گرگ» به یاد داریم. تانگوی شیطان؛ بلا تار بلا تار تقریبا در ایران گمنام است، اما او یکی از پرچمداران سینمای تجربی در جهان است. استاد بزرگ مجار، در کن با فیلم «مردی از لندن» شرکت کرده است. فیلم اقتباسی است از داستان هموطن او ژرژ سیمنون (که البته در فرانسه به عرصه رسید)، یک داستان جنایی درباره مردی که شاهد یک جنایت است و ناخواسته درگیر آن میشود. فیلم تیلدا سوینتون را در پیشانی خود دارد و ساخته شدنش انبوهی از مشکلات را به همراه داشت. در اوایل فیلمبرداری تهیه کننده فیلم خود کشی کرد و فیلم را از نظر مالی به ورطه سقوط کشاند. اگر نبود بلا تار که با اعتبارش فیلم را از مخمصه خارج کند عملا رویای دیدن اقتباس بلا تار از داستان سیمنون را باید به خواب میدیدیم. از استاد بزرگ نقل شده که پس از این واقعه گفته است «محکم ادامه میدهیم تا فیلم به کن برسد، فیلم و زندگی که به آخر نرسیده است». ضمنا همکار رمان نویس او لازلو کراژناوراکی فیلمنامه را نوشته، همان نویسنده رمان تانگوی شیطان که تبدیل به آن فیلم بسیار طولانی و به یاد ماندنی شد ( زمان فیلم 415 دقیقه است) این بار هم فیلم پر است از آن نماهای بسیار طولانی، که اگر به سیاق کارهای آخرش انجام شده باشد، حداقل 11 دقیقه ادامه دارند و دوربین مسیری طولانی را در آنها طی میکند (حتی همراه با گله گاوها مثل تانگوی شیطان). البته امیدوارم حداقل یکی از فیلمهای او در ایران به نمایش در بیاید تا کیفیت تجربه کردن در فیلمسازی را بار دیگر بیاد آوریم. داستان توکیو؛ نائومی کاوازه تنها ژاپنی بخش مسابقه نائومی کاوازه است که یک بار هم در سال 1997 دوربین طلایی کن را نصیب خودش کرده، او که فیلمهای حومهای و با ریتمی کند میسازد امسال «جنگل موگاری» را در کن شرکت داده است. نقدها و ریویوهای پیشین میگویند که باید او را هم صاحب شانس دانست. مردی که آنجا نبود ؛ برادران کوئن واقعا نیازی به هیچ توضیحی ندارند. برادران کوئن جزو سرجهازیهای کن محسوب میشوند، فیلم جدیدشان هم «نیست کشوری ازآنِ جهاندیدگان» که عنوانش از مصرع آغازین شعر «سفر به سوی بیزانس» دبلیو. بی. ییتس میآید، حتما فیلم خوبی است. البته این را هم اضافه کنم که فیلمنامه از روی داستان کورمک مککارتی به همین نام، و توسط خود او نوشته شده است. داستان مردی شکارچی که ناگهان وارد یک مخمصه جنایی، با 2 میلیون دلار پول، و چند جسد و چند کیلو هرویین میشود. فکر کنم همینها کافی است تا بدانیم با چه فیلمی طرف هستیم. در فیلم تامی لی جونز، خاویر باردم، جاش بولین و وودی هارلسون ایفی نقش میکنند. فیل؛ گاس ون سنت او دو سال پیش چنان قاپ همه را دزید که کسی در اعطای نخل طلا به فیل شک نداشت، امسال هم او فیلمی ساخته به نام «پارک پارانویید» که اسم پارکی است در جنوب پورتلند آمریکا که اغلب بیخانمانها و کودکان خیابانی در آن سر میکنند. اما داستان که از روی رمان بلیک نلسن ساخته شده که داستان یک اسکیت باز جوان را روایت میکند که در یک تصادف ناگهانی با نگهبان پارک، با اسکیت او را میکشد. و به این ترتیب به زندان میرود و به دنیای جنایت کشیده میشود. این بار هم از بازیگران معروف خبری نیست. آرزو؛ امیر کوستوریتسا پیش از خواندن این بخش باید اعلام کنم که عاشق فیلمهای کوستوریتسا هستم: آخرین فیلم استاد مسلم سینما «قول بده» نام دارد. پیشتر قرار بود این فیلم با عنوان آرزو ساخته شود اما استاد به سراغ ساختن مستند مارادونا رفت و بعد هم مشغول ساختن دهکدهاش «کوشتندورف» (به معنی منطقه ساحلی) در کوههای اطراف بلگراد شد. ماکت کوشتندورف را عشاق سینما در فیلم «زندگی معجزه است» دیدهاند، «قول بده» در آنجا فیلمبرداری شده است. بلافاصله پس از پایان فیلمبرداری مارادونا او «قول بده» را تمام کرد. داستان فیلم ، داستان پسری است به نام تزان که با پدربزرگش و گاوشان، سوتکا، زندگی میکند. به غیر از همسایهشان بوسا، آنها تنها ساکنین دهکده هستند. یک روز پدربزرگ به پسر جوان میگوید که در حال مردن است. او از تزان قول میگیرد که از سه تپه بگذرد و به نزدیکتربن شهر برود و سوتکا را در بازار آنجا به فروش رساند. با پول آن، او بایستی یک شمایل مذهبی بخرد، و از همه مهمتر همسری پیدا کند و به خانه باز گردد. در شهر او دو آرزوی اول را انجام میدهد، اما مشکل برآورده کردن آرزوی سوم است، اینجاست که او یاسنا را میبیند که مثل همیشه برای رفتن به مدرسه دیرش شده است. شایعه شده بود که قرار است ژولیت بینوش و خاویر باردمدر فیلم بازی کنند، اما به جای آنها لیلیانا بلاگوژویچ ( دالی بل در فیلم دالی بل را به خاطر میآوری؟ ) و میکی مانویلوویچ ( او در همه کارهای کوستوریتسا بوده، همان مارکو دوست داشتنی زیر زمین) ایفای نقش میکنند. موسیقی فیلم هم کار گروه خود کوستوریتسا ، No Smoking Orchestra ، است که از «گربه سیاه، گربه سفید» به جای گوران برگوویچ آمدهاند. کوستوریتسا تنها کارگردان حاضر در کن است که تا به حال دو بار نخل طلا را نصیب خود کرده است. شخصا امیدوارم نخل طلا برای سومین بار نصیب او شود تا آن را مانند جام ژول ریمه که به برزیل رفت، کوستوریتسا به کوشتندورف ببرد، هر چند که او یک آرژانتینی تمام عیار است. ماهی سبز؛ لی چانگ دوک یکی دیگر از کارگردانان کرهای که کمی با همنسلان مطرحش در سبک متفاوت است. او اولین باری است که در کن شرکت میکند و فیلم او «آفتاب پنهان» از دو تن از بهترین بازیگران سینمای کره بهره برده است؛ جئون دو یئون و سونگ کانگ-هو ( همان افسر کره شمالی فیلم «محدوده امنیتی مشترک» و پدر انتقامگیر فیلم «همدلی با آقای انتقام»، هر دو ساخته پارک چان ووک). فیلم داستان عاشقانه یک زن معلم پیانو و یک صاحب نمایشگاه اتوموبیل در شهر میریانگ (به معنی آفتاب پنهان) را روایت میکند. امپراتوری نشانهها؛کارلوس ریگادس این اواخر همه دیگر کارلوس ریگادس را میشناسند، هر فیلمی که او میسازد شوک جدیدی را به سینما دوستان وارد میکند، «نبرد در بهشت» و «ژاپن» را به لطف دیویدی بسیاری دیدهاند . این بار هم او داستان یوهان را در شمال مکزیک روایت میکند که عاشق زنی میشود اما بر سر یک دو راهی میماند؛ تسلیم شدن به عشق طبیعیاش و خیانت به قانون و خدا، یا بازگشت پیش همسرش . کالبدشکافی جهنم؛ کاترین بریا فیلمهای کاترین بریا از آن دست فیلمهایی است که کمتر کسی توان ساخت آن را دارد. او به خوبی با روانکاوی آشناست و مسائل مربوط به سکسوالیته را خوب میداند. در هر فیلم هم به سراغ یکی از سویههای آن میرود و راه ژرفکاوی را پیش میگیرد، این امر معمولا با نوعی افراط همراه است که بیننده عادی را پس میزند. امسال او فیلم «Une Vieille Maitresse» را روانه کن کرده است و مطمئنا سر و صداهای بسیاری به پا خواهد کرد. شب مال ماست؛ جیمز گری جیمز گری پیش از این هم در کن بوده، او در سال 2000 فیلم «محوطه» را داشته که در آن مارکوالبرگ و یواکین فونیکس و شارلیز ترون حضور داشتهاند، امسال هم او یک فیلم کمخرج دیگر ساخته با عنوان «شب مال ماست» که در آن باز هم مارک والبرگ و یواکین فونیکس حضور دارند. باید دید چه وقت این استعداد مستقل سازی آمریکا به شهرت میرسد، مدتی است که این اتفاق قرار است بیفتد. خارج از دید درباره «زودیاک» دیوید فینچر و «سند مرگ» تارانتینو چیزی نمیگویم، همه شما بهتر از من آنها را میشناسید. دو فیلم دیگر ( «پرسپولیس» و «زبور» ) را بهتر است ننویسم. حسن ختام، دنی آرکان «هجوم بربرها» دلبر سال 2003 بود، کمدی تلخ و اندیشمندانه دنی آرکان همگان را به تحسین واداشت و در کن جایزه بهترین فیلمنامه را هم ازآن خود کرد، این بار هم او یک کمدی دیگر ساخته تا پایان بخش کن امسال باشد؛ «عصر ظلمت» . البته قرار بود فیلم اختتامیه ، اثر آخر وودی آلن باشد اما استاد پیر فیلمش را به کن نداد. حالا پایان کن با فیلم کارگردانی گره خورده که به قول مایکل ویلمینگتن می تواند کمدیهایی هوشمندانه و متمدنانه بسازد.
Leave a comment